صدرالمتألهين در مقدّمه كتاب اسفار1 ضمن دعوت به تزکیه نفس از شهوات برمبنای بسیاری از آیات و روایات و استحکام معرفت و حکمت با اجتناب از ترّهات و مضلاّت، به عارف نمایانی اشاره می کند که از جمله صوفیه بوده و دارای ترّهات و لاطائلاتی هستند که هیچ سنخیتی با عقاید پاک ندارد و مردم را از شرّ آنها برحذر می دارد.
در طول تاریخ چنین بوده است که در کنار هر حقیقتی، معادل ساختگی آن نیز جعل می شد؛ به همین جهت به برخی صوفياني كه از جهّال مردم بودند، اما سخن خود را به عرفان استناد مي دادند، اشاره می کند و ترّهات اين گروه کاذب را فتنه اي گمراه كننده می شمارد كه موجب لغزش گامها از جاده صواب است و ديگران را نسبت به شرّ اين طائفه آگاهی می بخشد.
همان گونه که در كنار انبيا(ع) متنبّيانی همچون علف هرز مي رويند و در میان فقيهان، متفقّهانی مي بالند و در جوار فلاسفه، متفلسفانی مي خرامند، در ديار عرفا نيز جاهلانی کاذب سر بر آرند كه میان اوهام باطلشان هرگز با مشهوداتِ عارفانِ شاهد مساوقت نباشد:
سحر با معجزه پهلو نزند دل خوش دار
سامري كيست كه دم از يد بيضا بزند2
بر همین اساس، براي صيانت آسمان عرفان از عروج كاذبانه كسي كه "نهاد دام و سرِ حقّه باز كرد"، همواره عارفان واصلي همچون سيّدحيدر آملي، علاّمه طباطبایی و امام خمینی رحمهم الله در جایگاه حراست از حریم الهی و تعالیم زلال و ناب نبوی قرار گرفته و تمام اهتمام خویش را به کار گرفتند تا هرگز سيّئات مدعيان کاذب، به حسنات سالكان واصل نياميزد و آنان كه "هزار نكته باريك تر ز مو" را شكافتند و يافتند و ساختند و پرداختند، به جرم داعيه داران قلندري كه تنها گواهِ عرفانشان گيسوي درازشان است، مورد بي مهري قرار نگيرند و تشنه كامان معارف زلال را از زادراه اين پرهيزكاران پرمحتوا و بي ادعا محروم نسازند؛ لذا پیش از هر گروهي، عرفاي شامِخ دستي از آستين غيرت به در آوردند و با حلم و بردباری، اتهام کفره و زنادقه را به جان خریدند و توفیق یافتند که معارف بلند الهی را از عرفان به عرصه فلسفه وارد کنند.
صدرالمتألّهين(ره) نیز در بسياري از آثارش نظير"اسفار" به طرد و تكفير جَهَله صوفيه پرداخته و كسي را كه تمایز هويت مطلق و منزّه از كثرت با مجموعه قانونمند نظام كيهاني مقدور فهمش نبوده و لذا انسان كبير را كه انسان صغير، نمونه اوست، معاذ الله خدا پنداشته، زنديق دانسته3و از شرّ تُرّهات اين گروه ضال مضلّ به خدای سبحان پناه برده است.4
فقيهان ماهر نیز رجوع به اهل خبره را از نظر دور نداشته اند؛ به همین جهت براساس مطلبي كه عرفا فرموده اند و حكما تكرار و تأييد و تثبيت و تشريح فرموده اند، فتوا داده اند.
بنابراين محور قَهر و مِهر و مدار جذب و دفع و مسير قدح و مدح و طريق جرح و تعديل و... كاملاً روشن است و همان طور كه مرحوم سيّد حيدر آملي(ره) فرموده است، تنها گروه ناجي، كساني اند كه مؤمن مُمْتَحن5بوده، هم به همه احكام ظاهر معتقد و به آن عامل باشند، هم به همه اسرار باطن، مؤمن و به اهل بيت(ع) معتقد و به ولاي آنان مؤمن بوده و اسرار علوم آنان را حمل کنند؛ يعني در حقيقت به حديث ثقلين معتقد و به آن عامل باشند.6
باید عرفان و معرفت در آنان اثر کرده، ایشان را به مقام ایقان برساند نه اینکه با مشتی از اصطلاحات، خود را نمایان سازند. امام خمینی(ره) در بیانی رسا در این باره می فرماید: "ما به اين عمر كوتاه و اطلاع كم، در اين عرفای اصطلاحى و در علمای ساير علوم، اشخاصى ديديم كه [یقین داریم] اين اصطلاحات در دلشان اثر نكرده، بلكه اثر ضد كرده! اى طلبه مفاهيم! اى گمراه حقايق! قدرى تأمّل كن ببين چه دارى از معارف؟ چه اثری در خود از حق و صفاتش می بینی؟"7
اگر كسي بخواهد به چنين مقام منيعي راه يابد و اسفار چهارگانه را پشت سر بگذارد، بايد بينشي عميق داشته باشد: "شريعت" را در خدمت "طريقت" و هر دو را در خدمت "حقيقت" بداند و در مسير طولي خود، بين اين سه امر، جدايي نيندازد و در هيچ مرحلهاي آنها را از يكديگر جدا نكند.
عارف واقعی آن است که عالَم را محضر حق بداند و در همه حالات و لحظات عمر، نسبت به واردات انحرافی قلبی و صدور اعمال قالبی مراقبت کند و به ظاهر و باطن شرع اهتمام داشته باشد، نه اینکه آن را پوششی برای اهداف نفسانی خویش قرار دهد.